به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، پنل تخصصی «پرده فریب» دومین همایش دشمن شناسی با موضوع "انگارهها و اسطورههای صهیونیستی در رسانه" با ارائهی محمدعلی شکوهیان راد، از سوی موسسه فرهنگی رسانهای استاد محمدحسین فرخنژاد، در سالن جلسات علامه طباطبایی(ره) مرکز رسانه و فضای مجازی حوزههای علمیه برگزار شد.
ببینید:
تصاویر/ پنل تخصصی "پرده فریب" همایش دشمن شناسی
این پژوهشگر در مطالب خود به ارتباط کاراکترهای تولیدات رسانهای تمدن یهودی-غربی با افسانههای اساطیری یونان باستان، تشریح شش گام در بررسی خط سیر نقش فریب در رسانه و اساسا تمدن یهودی-غربی و کنش و واکنش این دو نسبت به همدیگر پرداخت.
در ادامه مشروح ارائهی آقای شکوهیان راد را در این پنل تخصصی را بخوانید:
بسیاری از ضربات ناشی از عدم دشمنشناسی است
امام خمینی (ره) سخنی کلیدی داشتند که گفتند ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم اما به این زودیها از شر تربیت یافتگان شرق و غرب رها نمیشویم. در علتشناسی این گذاره باید گفت چون مولفهی اصلی دشمنشناسی آنطور که باید در میان مسئولین از سویی و مردم از سوی دیگر عمیق نبوده است.
رسانه از وجوه مختلفی در ایران مورد مطالعه است و در این میان مرحوم فرجنژاد تمرکز ویژهای بر رسانه داشت، اما این را با قطعیت میتوان گفت که آن اثر واقعی و بلندی که رسانه و زیرساختهای محتوایی و اجرایی آن در نگاه غربیها مورد توجه است، در حیطهی اندیشمندان رسانهای ایران به آن عمق و گستردگی پرداخته نشده است.
چند پرسش جدی
شاید ما در مورد این موضوعات پاسخ دقیق و روشنی نداشته باشیم: اول؛ جایگاه رسانه در اندیشه جبهه مقابل ما که مدعی یک الگوی تمدنی است، کجاست؟ پاسخها به این پرسش پرتعداد است، ولی عمیق نیست. دوم؛ اینکه رسانه برای جبهه مقابل ما تا چه اندازه منشا اثر است؟ وقتی که از مدیا صحبت میکنند دقیقا منظورشان چیست؟ و آیا آن چیزی که ما به عنوان خبرگزاری میشناسیم، در همان درک برای آنان قابل استفاده است؟ بنابراین، اگر آنگونه که آنها با رسانه کار میکنند ما رسانه را نشناختهایم و سوالات فوق برای ما همچنان سوالات اساسی هستند، به پرسش بعدی میرسیم که آیا مبانی رسانهای ما نسبت به آنان پایینتر است و یا اینکه ما از مبانی خودمان هم یعنی نقش رسانه در فرایند مخاطبسازی، جامعهسازی و نقطه غایی آن یعنی تمدنسازی عقب ماندهایم؟
حقیقت این است وقتی جبهه مقابل ما از رسانه صحبت میکنند منظورشان یک مجموعه چند لایه در هم آمیخته با قدمتی چند هزار ساله است که ابعاد مختلف از جهانبینی تا اجرا در حوزههای مختلف از فرهنگ و اقتصاد تا نظامیگری، همه را با هم پشتیبانی میکند. آن هم با استناد به آن چیزی که از خودشان دارند.
نقطهای آشنا و بسیار پرکاربرد در تولیدات غرب
تولیدات مدیای جبهه مقابل ما از انیمیشنها، سریالها و سینماییها تا رمانها و کمیکهای آنان، یا عیناً و یا از یک نسخهی بهروزشده از اسطورههای یونان باستان استفاده میکنند، لذا به شدت به افسانههای اساطیری خود پایبند هستند و در اکثر الهامات موجود در آثار مختلف آنان کاراکترهای باستانی مشاهده میشود. این زمینه و بنیانی است که مشخصا در آثار مختلف غرب دیده میشود.
وابستگی کامل رسانههای تمدن یهودی-غربی به اسطورههای یونان باستان
افسانههای اساطیری یونان باستان انگارهها و گذارههایی اصلی هستند که از سوی جبهه مقابل ما به عنوان حوزههای محتوایی تعریف میشوند و پیامی را که میخواهند منتقل کنند، بر اساس این انگارهها میچینند. به عنوان مثال، تاکیدات آنها بر مسائلی مثل افشای واقعیت و نسبتشناسی آن با شخصیت «الثیا» در یونان باستان. تاکیداتشان بر ظواهر جنسیتی بخصوص در مورد زن و نسبتشناسی آن با شخصیت «پسوخه یا آفرودیت» در یونان باستان و نسبتشناسی آنچه در حوزه قدرت به نمایش میگذارند با شخصیت «زئوس» و در نهایت انگاره فریب و نیرنگ که در همهی این کاراکترها ضرب میشود. عملا اینهاست که به رسانهی امروز برجستگی میدهد.
جبهه مقابل ما فریبی که ارائه میکند از نوع فریبی است که در انگارهی «دولوس و آپاتی» در یونان باستان وجود دارد. این را در رسانهشان تئوریزه میکنند. حتی آنچه در سیاست زنانه خود رقم میزنند، کاراکترهای زنشان منطبق با آن چیزی است که «کلئوپاترا» در مقابل «ژولیو سزار» اجرا میکند، یعنی خود را عرضه میکند تا بتواند جایگاهش را حفظ کند.
اهمیت شخصیت «دولوس» در افسانههای یونان باستان
دولوس مشخصاً یک مجسمهساز بود که به گونهای میتوانست تقلبی از اصل بسازد که مخاطب متوجه آن تقلب نشود. مسئلهی فریب، هنر مجسمهسازی دولوس بود. «الثیا» نماد حقیقت و واقعیت بود و دولوس مجسمه او را ساخت و به عبارت دیگر دقیقا واقعیتِ او را جعل کرد. از سوی دیگر دولوس شاگرد کارگاه مجسمهسازی «پرومته» بود. -کسی که بنابر افسانههای یونان باستان و تولیدات سینمایی کنونی غرب معادل شیطان است- به عبارت دیگر دولوس شاگرد شیطان بود.
این خط فریب که در عملکرد بسیاری از اساطیر یونان مشخص است، به وضوح تا امروز امتداد پیدا کرده و در آثار رسانهای غرب به وفور مشاهده میشود. جدای از آثار تاریخی و هنری، در تولید مستندهای علمیشان نیز خط فریب کاملا واضح است و در هر جا که ساینس در اثبات مطلبشان کم میآورد، دست به فریب برده و به جعل آثار علمی رو میآورند.
شکوهیان راد در ادامه به شرح شش گام در بررسی خط سیر نقش فریب در رسانه و کنش و واکنش این دو نسبت به همدیگر پرداخت.
گام اول) استفاده از فریب در آثار و تولیدات سینمایی
نگاه حداقلی این است که خط فریب در آثار سینمایی جبهه مقابل ما جریان دارد. به عنوان مثال آن اغراقی که در مثبت نشان دادن خود و تخریب در نشان دادن دشمنانشان دارند، از ابتدای تاسیس صنعت هالیوود و یا تولیدات شرقی که عملا انگارههای غربی را اجرا میکنند. این حداقل نگاه است که میتوانیم بگوییم در آثار سینماییشان به وفور از خط فریب استفاده میشود.
گام دوم) مخاطبسازی بر مدار فریب
حدود ده پانزده سال پیش در کشور فضای خوبی در مورد نقد فلسفی آثار هالیوود شکل گرفت ولی به مرور افت کرد. آن دوره با آثاری همچون سریال لاست، ۲۴ و پرسن آف اینترنست مصادف بود. حتی در سریالهای علمیشان به وضوح دیده میشد که ادبیات مشخصی قبلا تولید شده و اکنون حتی در کلام کاراکترهایشان گذاشته میشود. با سریالی مثل لاست یک دور فلسفه غرب را ارائه میکردند و اینگونه اذهان مخاطبین را بر مدار فریب شکل میدادند.
ما به اینکه خودمان روایت کنیم کم ورود کردهایم و از روایتهای مبتنی بر فریبی که برای ما ساختهاند خیلی استفاده کردهایم. شخصیت دکتر مصدق تا قبل از ساخت سریال معمای شاه حتی در بین طیف انقلابی مورد تحسین بود و این سریال برای اولین بار در حد وسع خود نشان داد که این فرد غربگرا بود و با روحانیت در تقابل بوده است. به عبارت دیگر، ما ظرفیتها و پدیدههای مربوط به کشور خودمان را نه آنطور که هست، بلکه آنطور که برای ما توصیف میشود میشناسیم. این مسئلهی ماست.
گام سوم) فریب در حوزه منطق و دانش
جبهه مقابل حق هرگاه نیاز دارد مسئلهای را در نگاه جهانیان به یک باور تبدیل کند ولی نمیتواند برای آن استدلال ارائه کند، شروع به تهیهی مقالات سفارشی میکند. یعنی حتی در شکل دادن فرم منطقی مخاطب نیز از عنصر فریب استفاده میشود. به عنوان نمونه حجم بسیار زیادی از مطالب در مورد فریب کرونا نه از سوی وبسایتهای زرد بلکه از سوی شخصیتهای برجسته و برندهی نوبلی مثل پروفسر لوک مونتانیه ویروسشناس موجود است که میگفت پدیده کرونا با سیر دانش ویروسشناسی که ما طی دهها سال خواندهایم تناقض دارد. با این حال رسانهها حتی برنده نوبل را بایکوت کردند و اجازه نمیدادند که سخنان وی مطرح شود، لذا وقتی این جریان به دنبال مخاطبسازی باشند حتی شخصیت مطرح نوبلبگیر خودشان را کنار میگذارند و به کسانی استناد میکنند که حرفشان علمی نیست.
گام چهارم) تحتالشعاع قرار دادن دانشهای اقتدارآفرین
دانش سایبرنتیک دانشی است که اقتدارآفرین است و مبنای کار در میدان عمل میشود. اوج فریب در پرده چهارم در عرصهی دانشهای سایبرنتیک مشاهده میشود. جریان مقابل ما صراحتا تصریح کردهاند که امروز ما از طریق اطلاعات منابع آشکار، فرهنگها، جهانبینیها، دیدگاه مردم به مسایل و حتی آموزش را شکل میدهیم؛ یعنی ما هستیم که مشخص میکنیم که چه چیزی باور بشود و نشود.
گام پنجم) جامعهسازی مبتنی بر فریب
از آنجا که دانش پایه، فریب را تئوریزه میکند، در چنین شرایطی جامعهسازی هم فریب را بسط خواهد داد و نتیجهی آن شکلگیری جامعهای اغوامحور خواهد بود. به عنوان مثال سیستم انتخاباتی الکترال در آمریکا یکی از وجهههای فریب است. گاهی رأی مردم گزینهی دیگری است ولی سیستم الکترال فرد دیگری را برمیگزیند. ِآن دوگانه «جرج بوش» و «الگور» و یا دوگانه «هیلاری کلینتون» و «دونالد ترامپ» است. سیستم الکترال یعنی یا گزینه مد نظر ما توسط مردم انتخاب میشود و یا از طریق این سیستم به عنوان رأی مردم برگزیده میشود. البته فضای رسانهای معمولا به سمتی میرود که مردم به گزینه مورد نظر رأی میدهند و بسیار به ندرت الکترال انتخاب کرده است.
گام ششم) تمدنسازی مبتنی بر فریب
تمدنی که امروز از آن عموما به نام تمدن غرب نام برده میشود در واقع تمدن یهودی-غربی است. چون بنمایه دانشها و خط دانشی که خصوصا در علوم انسانی سیر کردهاند اکثرا از آثار یهودیهای شناختهشده است. مکتب اقتصادشان مشخصا بر پایه یهودیت است و امروز هم اقتصاد در دست خانوادههای بزرگ یهودی است. در حیطه سیاست هم کشورهایی که یا یهودی هستند و یا بنیانی یهودی دارند، حتی سیاستگذاری در سطح سازمان ملل با پروتکلهای یهود است. اندیشمندان فلسفی تمدن یهودی-غربی نیز یا افرادی مثل مارکس هستند که تحت تاثیر یهود بوده و هزینههای زندگیاش را انگلز یهودی میداد و یا خودشان مثل اسپینوزا یهودی هستند.
مواجه ما با علوم انسانی یهودی
عمق این گذاره زمانی برای ما مشخص شد که رهبر معظم انقلاب به عنوان یک شخصیت حرفهای دارای مبانی دقیق علمی چند سال قبل یک قید مطلق آوردند و در مورد علوم انسانی غربی فرمودند این «دانشهای ذاتا مسموم». این در حالی است که متاسفانه در دانشگاههای ما از لیبرال تا حتی دانشگاههای مذهبی ما همین علوم انسانی تدریس میشود.
خسارت تحریف پارادایم به جغرافیا
امروز وقتی گفته میشود غرب دشمن ماست، از این گذاره تلقی جغرافیایی میشود، در حالی که به جغرافیا نیست و امروز کره جنوبی و ژاپن هم همان کاری را میکنند که آمریکا میکند. بر این اساس، اگر مسئله از نگاه پارادایمی شرق و غرب سابق به نگاه جغرافیایی تحریف شود، این یکی از مظاهر فریب است.
به واسطهی همین تلقی غلط و تحریفِ پارادایم به جغرافیا یکی از دستورات مهم رهبر معظم انقلاب در جنگ بیولوژیک زمین ماند. آنجا که واردات واکسنهای آمریکایی و انگلیسی را ممنوع اعلام کرد ولی عدهای از مسئولین با تلقی غلط جغرافیایی همان واکسنها را از کره جنوبی و ژاپن وارد کردند. این از خسارات تحریف پارادایم به جغرافیا است.
انتقال الگوهای باطل پارادایم غرب به جغرافیای جمهوری اسلامی مشکل آن را حل نمیکند و این همان مسئلهی استحاله است. به فرموده رهبر انقلاب جبهه مقابل به دنبال حذف جمهوری اسلامی نیست بلکه به دنبال هضم آن است. حتی با این مسئله که یک فرد معمم بر رأس کشور باشد هم مشکلی ندارند، مسئلهی آنها آن روح جمهوری اسلامی است. لذا تمدنی که مبتنی بر دیدگاه شیطان باشد شاکلهی اصلی آن عنصر فریب است و سردمداران آن فریب میدهند تا تمدنسازی کنند.
کتاب «کاربرد قدرت نرم» یکی از مهمترین آثار نظامی آمریکا است که برای حوزه قدرت نرم آمریکا در جهان به عنوان فرماندهی ناتو نوشته شده است. فصل سیزدهم این کتاب در مورد پیروزی در نبرد افکار است و ریشههای جنگ شناختی آمریکا و نحوه اعمال آن بیان شده است. این کتاب یک متن ممحض علمینظامی است که به انگارهسازی پرداخته است.
در بخشی از این کتاب در مورد نگاه مسلمانان به آمریکا آمده است: «در جبهه مقابل افسانههایی در حال گرفتن جای واقعیت است. بسیاری از مسلمانانِ بیرون ایالات متحده، آمریکا را دشمن خود میدانند اما در حقیقت آمریکا جان هزاران مسلمان را در خلیج فارس و کوزوو نجات داده است. واشنگتن میانجیگر مذاکرات صلحی بود که بر اساس آن اسرائیل ۹۵ درصد از اراضی فلسطین را به آنان بازگرداند و امکان حکمرانی بر اورشلیم شرقی را برای آنان به وجود آورد.»
غلبه قدرت نظامی در پی غلبه روایت حاصل میشود
میبینیم که پنتاگون در یک متن ممحض علمی نظامی برای ما غلبه روایت ایجاد میکند تا غلبه قدرت نظامی ایجاد کند. خط فریب حتی در منطقیترین متون علمی آنان فراوان است. مبنای خط فریب در تمدنسازی آنان حتی در کاربرد قدرت سخت اینگونه است که پوتینِ نظامیهای آمریکایی خاک هیچ سرزمینی را لمس نکردهاند مگر اینکه قبل از آن پوتین اصحاب رسانهشان بر اذهان و قلوب مردم آن سرزمین غلبه پیدا کرده است. وقتی آمریکا سال ۲۰۰۳ وارد عراق شد در بسیاری از استانهای عراق مردم محلی با گل به استقبال آمریکاییها رفتند. نمونه این تفکر در مجلس ششم ایران هم اتفاق افتاد. اما آنچه که باعث شده کشورهای دیگر در برابر این راهبرد فروبریزند ولی ایران مقاومت نماید این است که ما چیزی فراتر از فریب دشمن در جامعه خود داریم که آن مسئلهی بیان حقیقت است و سکانداری آن در دست ولی جامعه است و در عصر حاضر رهبر انقلاب است.
آمریکا اسم تمامی دشمنهای خود را از هر صنف و مذهب و مکتبی که باشد تروریسم مینامد. این خودش یک فریب است. مراحل تسلط بر یک کشور از نگاه آنان شامل فریب، دیپلماسی، اقتصاد و نظامیگری. لذا بعد از فروپاشی نرم، به فروپاشی و سلاخی سخت اقدام میکنند که نمونهی آن در تاریخ واقعه «اسب تروا» است.
سایبرنتیک مهمترین دانش قدرتآفرین و اقتدارآفرین تمدن یهودی-غربی
نوربرت وینر به عنوان یک اندیشمند یهودی نوع جدیدی از تفکر قدرت و جامعهسازی را به دنیا ارائه میکند. اینکه چگونه میتوان انسانها را با پیام مدیریت کرد. یکی از کتابهای او کتابی با نام «خدا و گولم» است. او در این کتاب از انگارههای اسطورهای یهود استفاده کرده است. «گولم» همان موجود زیستی قبل از آمدن پرومته (مار و یا نماد شیطان) است که شناخت ندارد. به عبارت دیگر آدم و حوا پیش از خوردن میوهی شناخت (به تعبیر یهود) گولم بودهاند. در فیلم پرومتئوس، گولم در تاریکی کوه قرار دارد و پرومته آتش را به دست او میدهد و او به شناخت میرسد. در آنجا زئوس (خدا) غضب میکند و پرومته را به جای گولم در کوه به بند میکشد. پرومته میگوید برای اینکه انسان به فهم برسد حاضرم این شکنجه را تحمل کنم؛ یعنی تلفیق متولوژی یونانی و مبانی اعتقادی یهود که عبارت است از تمدن یهودیغربی.
وینر در کتاب «خدا و گولِم» میگوید همهی انسانها «گولم» هستند و ما -یهود- هم پرومته هستیم. وی خطاب به اندیشمندان یهود توصیه میکند که کارکرد اصلی دین را مطرح کنند و شریعت را کنار بگذارند و از دانش سایبرنتیک برای تحقق کارکرد دین بهره ببرند.
مفهوم سخن وینر این است که خطاب به یهود میگوید تا کی میخواهید تحقیر بشوید. وی میگوید حکومت یهود از طریق زمین و شریعت به نتیجه نرسید و باید تابو را بشکنیم و بر شناخت مردم مسلط شویم، لذا از نگاه وینر، ارض موعود یعنی کل زمین و حکمرانی هم یعنی مدیریت اذهان تمامی مردم. بر اساس گفتهی وینر، لازم نیست در کشورها فردی از یهود قدرت داشته باشد بلکه باید به سمت تلهکراسی و یا مدیریت از راه دور حرکت کرد.
اگر با انگاره دینی به مسئله نگاه کنیم انسان یک هبوط اولیه دارد که با فریب شیطان از جنت به زمین فرود آمد. اما هبوط دومی هم دارد که همان هبوط از فضای فیزیکی ارض به فضای سایبرنتیکی است که شیطان طراحی میکند.
اگر ما در مقابل فضای سایبری شیطان ایستادگی نکنیم و الگوی فضای سایبر انقلاب اسلامی را ارائه نکنیم، مردم در هبوط دوم اختیار ذهن و کنش فکری خود را هم از دست میدهند و به عمیقترین نوع تخدیر تاریخ بشر مبتلا میشوند بگونهای که قدرت تحلیل سطحی پدیدهها را نیز از دست خواهند داد. لذا در هبوط دوم نیز مجددا با یک فریب مواجه هستیم.
شیطان به دنبال این است که نسل سایبریزهای به نام نسل z در جوامع تربیت یابد که ساختارهای اجتماعی فیزیکال را برنمیتابد و ساختارهایش سایبورگ است و در آن فضا سازماندهی میشود. این هبوط دومی است که باید نسبت به آن حساس بود. مسئله فریب خط سیری است که طبق تلقی تورات از شیطان آغاز شده و امروز امتداد آن به هبوط دوم از طریق فریب آمیخته با تکنولوژی میرسد. قدرت و شدت این فریب به حدی است که زرق و برق آن اجازه نمیدهد حتی در درون جریان انقلاب به نقد آن بپردازیم و متهم به تهجر میشویم.
رهبر معظم انقلاب صرفا در مورد فضای مجازی گفتهاند که اهمیت آن با اهمیت انقلاب اسلامی برابری میکند. حتی فرهنگ نیز در بیان ایشان اهمیتش به اندازه انقلاب نیست بلکه در ذیل انقلاب است. ایشان به عنوان کسی که دشمن را میشناسد و این نگاه را به انقلاب دارد که منتج به مهدویت است میداند که اگر هبوط دوم عملیاتی شود، هدف انقلاب به تعویق میافتد. لذا ایشان استراتژی که در مقابل آن مطرح کردهاند استراتژی تبیین است که از سال ۱۴۰۱ به واجب عینی تبدیل میشود.
- اگر از پردههای فریب صحبت میکنیم یعنی تمام واقعیات عریان و بدون بزک تمدن یهودی-غربی، لذا این تمدن برای اینکه به دنیا تحمیل بشود و مردم فریب بخورند، پردهای از فریب دور آن چیده میشود. اینجاست که رهبر انقلاب در ماجرای برجام به زیبایی تبیین کردند که پنجه آهنین زیر دستکش مخملی. تمدن یهودی-غربی درون کریه و زشتی که دارد را با فریب زیبا نموده و از طریق اغوا بر ملتها تحمیل مینماید.
رسانه صرفا ابزار رساندن پیام نیست
در نگاه جریان مقابل ما، رسانه صرفا ابزار رساندن پیام نیست بلکه از طریق رساندن پیام، به یک عنصر جامعهساز تبدیل میشود اما پیامی با کارکرد فریب منتقل میکند، چون اگر باطل به ما هو باطل ارائه شود هیچگاه مورد پذیرش فطرتها قرار نمیگیرد. لذا باطل برای جامعهسازی نیازمند فریب است و چون کارکرد رسانه برای آنان در راستای جامعهسازی است، پس محتوای آن نیز مملو از فریب خواهد بود. در حالی که در الگوی خداوند جامعهسازی مبتنی بر خبر است و قرآن کاملترین خبر و انبیاء منتقلکنندگان خبر هستند.
ما در صورتی میتوانیم در مقابل دانش تئوریسازی تمدن مبتنی بر فریب «سایبرنتیک» مقابله کنیم که مسئله تبیین را در لایههای مختلف جامعه عملیاتی کنیم.
اگر وینر سایبرنتیک را تحریف نمیکرد، الگوی تمدنسازی توحیدی است با این تفاوت اساسی در بنیان آن که جبهه حق اغوا نمیکند و ارشاد میکند و منبع آن الله است و نه شیطان. اما اگر به جای الله شیطان را تعیین کنیم یعنی همان کاری که آنان کردند و پرومته را برجسته کردند، مبدل به سایبرنتیک باطل امروزی میشود.
اگر صحبت از فضای سایبر مطلوب انقلاب اسلامی میشود حتما و قطعا یک بُعد آن مسایل فنی و آوردن سرورها به داخل کشور است، اما اصل ماجرا فنی نیست. چون این موارد اگر داخل کشور بیاید بومی نمیشود بلکه داخلی میشود. آنجایی که تمدن یهودی-غربی قاعده گذاشته که برای حکمرانی باید مردم را از هم دور کنم و جماعت متفرق شود و اینگونه راحتتر مسلط میشوم؛ این قاعده اسلامی نیست.
اگر قرار است فضای سایبر مطلوب انقلاب اسلامی داشته باشیم باید قواعد ما در آن جاری باشد. به عنوان مثال قاعده «ید الله مع الجماعه» لذا فضای سایبر باید به گونهای طراحی شود که افراد هرچه بیشتر وارد آن شوند دایره ارتباطات اجتماعی و فیزیکی آنان بیشتر شود و به عنوان مثال میزان حضورشان در مسجد افزایش یابد. به عبارت دیگر الگوریتمهای فضای سایبر به اِلمانهای فکری خودمان متصل شود.
آیا عبارت «فضای مجازی» درست است؟
مفهوم مَجاز در زبان فارسی بر اساس فرهنگ عمید، معین و دهخدا به معنای غیرحقیقی و غیر واقعی و چیزی است که بر واقعیت اثر ندارد، در حالی که فضای مجازی در حال شکل دادن تمام چیزهاست و در طول تاریخ بشر هیچ پدیدهای به اندازه فضای مجازی بر همه چیز اثر نگذاشته است، آیا ما تحت تاثیر آن نیستیم؟ بر این اساس آیا فضای مجازی ترجمه درستی است؟ ترجمه فضای مجازی غلط است چون هویتش این نیست و یک فضای واقعی است، لذا شاید بتوان گفت آنچه که از آن به نام فضای مجازی یاد میکنیم، نزدیکترین عنوان درستش میتواند فضای واقعیِ غیرملموس باشد.
انتهای پیام